داشتم وبگردی میکردم میون خاطرات.
کودکیها و نوجوانیهایی که در بخشی از این خاطرات گذشت.
و مطالبی رو میخوندم از پاتیناژ و سالن قصر یخ و باشگاه بولینگ عبدو و ...
یه روز صبح
داشتم وبگردی میکردم میون خاطرات.
کودکیها و نوجوانیهایی که در بخشی از این خاطرات گذشت.
و مطالبی رو میخوندم از پاتیناژ و سالن قصر یخ و باشگاه بولینگ عبدو و ...
یه روز صبح
یادمه اون سالی که با برادر امید خواستیم اولین مسابقه اسکیت رو واسه بچهها برگزار کنیم این جور مسابقهها نه تنها رو بورس نبود، بلکه اصلا معنا و مفهوم نداشت. البته زیادم عجیب نبود اسکیت تازه بود، بچه بود، کوچولو بود، هنوز بزرگ نشده بود و... اون وقتها قدیم قدیما که هنوز فدراسیون اسکیتی نبود ما بودیم و یه انجمن بود که آقای سرمدی مسئولش بود و انجمن اسکیت زیر نظر ورزشهای همگانی سازمان تربیت بدنی فعالیت میکرد. زمانیکه بچههای انتخابی برای مسابقات ملی برون مرزی یا حتی داخلی باید خودشون هزینههای مربوطه رو تامین میکردن بودجهای وجود نداشت، منابع مالی و یا حمایتی هم نبود و چه استعدادها که به خاطر نداشتن پول برای شرکت تو این مسابقات قیدشو میزدن. بگذریم از روابط حاکمه که همیشه تو کشور ما جای ضوابطه.
مهرماه شروع شد
مدارس باز شد
هوا خنک شد