جمعه سیزدهم مرداد ۱۳۹۱
سلام
دوباره یه وقتی شد که یکم بنویسم
امروز ماهگرد سومی هست که ما اومدیم پیست اسکیت لاله
روزایی که مثل برق و باد میگذره ولی همشون و آدمایی که تو این روزا دیده میشن واقعا جالب و بخشی از زندگی ما هستن
یاد شب کذایی سیزدهم اردیبهشت میفتم و اینکه انسان چقدر میتونه از مقام انسانیت سقوط کنه
اینکه همیشه میگن خراب کردن ساده هست و آسون و تو چند لحظه اتفاق میفته اما این ساختنه که سخته و زمان میبره
و ما اومدیم که بسازیم و خوب بسازیم
عکسهایی که در ادامه از قبل و بعد شروع به کار پیست اسکیت لاله میبینید تنها بخش خیلی خیلی خیلی کوچک از خرابیها و سپس نوسازی هاست وگرنه لمس این ناهنجاری بسیار دردناک بر گوشت و پوست و خون و پیکره اسکیت ایران بسیار جانسوزتر بود.
خیلیها با دیدن این صحنهها یاد اغتشاش و زد و خورد افتادن
شبی که پیست اسکیت رو با اون همه کش و قوس و اون همه سد و مانع در نهایت خواستن که به ما تحویل بدنش اون شبی که شاید اگه آدما کمی قدرت تامل و تفکر خودشونو بالاتر میبردن میتونست خیلی قشنگتر و زیباتر تموم بشه
ولی انگار که آدما دشمن خونی و کینهدارترین افراد نسبت به هم هستن اما حالا چی؟ الان که سه ماه از اون روز میگذره و وقتی که به اون روزا فکر میکنیم میبینیم که واقعا آدمیزاد همیشه در زیان هستش
اون قدیمترا که بچه بودیم یادمه وقتی یه بازیکن میخواست از تیم استقلال یا پرسپولیس به تیم مقابل بره و انتقال پیدا کنه کلی مورد عنایت همه واقع میشد، فقط به خاطر حسادت و تعصبات بی جا و حرفهای نبودن و نبود فرهنگ و نگاه به اصل ورزش و نه شخص ورزش
اما این اواخر دیگه این نقل و انتقالا مثل هلو شده بپر تو گلو
به هر حال اون شب با تموم زشتیهاش و تاریکیهاش و.... تموم شد و چون کور سویی وجود نداشت همه چیز به فردا موکول شد
روشنایی روز بود که تمام حوادث شب گذشته رو با غباری از کینه و حسادت و... نمایان کرد
تازه بود خرابیها
میشه گفت دیگه خرابه بود اونجا و آدما پشیمون از کاراشون مثل همیشه
و چه رنجی برای دوباره نو کردن و ساختن
چرا که مخروبه رو ساختن همیشه سختر از نو ساختنه
نزدیک به دو تا وانت نیسان آشغال و خورده خرابه جمع کردیم
به هر حال تو گذر زمان ما هم کم کم ساختیم و آجر رو آجر گذاشتیم
کم کم رنگ و لآبی به پیست دادیم
روزنامه همشهری یه مقاله از فعالیت ما تهیه کرد که رو دیوار میبینیدش
یه محیط امن و سالم و پر از آرامش ساختیم که والدین راحت باشن و در کنار تمام مراحل آموزشی فرزندانشون باشن هرچند که دخالت بعضی ها تو امر آموزش واقعا مشکل ساز میشد ولی به هر حال حضور والدین تو اولویت بود
آدمایی اومدن تو جمع ما و آدمایی از جمع ما رفتن
و تجاربی که از هر کدوم کسب کردیم
آقا حسن خندان دل یکی از اون آدمایی بود با اون همه تجربه و مثالها و حکایتها و تعریفهای شیرینش که شاید حاصل سالها تلاش و کارش بوده باشه به جمع ما اضافه شد و چقدر دوس داشتنی هست کار کردن با آدمی که انقدر تجربه داره و سرد و گرم روزگارو کشیده
واقعا وقتی برخورد و رفتارش با مشتریان و بقیه پرسنل رو میبینید لذت میبرید
کوله باری از تجربه در برخورد با مردم که مطمئنم به سادگی و به رایگان به دستش نیاورده و متاع عمر که گرد سفیدش رو به موهای آقا خندانم ریخته بهاش بوده
و من و بقیه به راحتی از این تجربه و رایگان بهره میبریم
خونسردی و صبوری و اهل خدا بودنش و اینکه یه جورایی سوپاپ اطمینان مجموعه ماست
امیدوارم که همیشه در کنار ما باشه و سالم و سر زنده
چرا که هر کسب و کاری با داشتن آدمایی متخصص و با تجربه قطعا موفق می شود
و مجموعه های دیگه غبطه داشتن چنین آدمایی رو دارن
به قول آقا خندان همیشه یه دشمنم زیاده و هزاران دوستم کمه
کیانا کسرائی-ستاره محمدی-آقای خندان و سارینا انصاری-پروشات و شهداد شهیدی
تهیه و تنظیم:
مصطفی علیمحمدی
توسعه دهنده اینلاین اسکیت
Mostafa Ali Mohammadi
Inline skating Developer
منبع:
© Link