Skating with artificial leg :: skate in tehran آموزش اسکیت سواری

skate in tehran آموزش اسکیت سواری

آموزش اصولی و علمی اسکیت‌سواری در رشته‌های مختلف اسکیت با توسعه دهنده اینلاین اسکیت و مربی اسکیت مصطفی علیمحمدی در دانشگاه اسکیت‌سواری

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Skating with artificial leg» ثبت شده است

تأثیر اسکیت درمانی بر کودکان با اختلال طیف اوتیسم


آلودگی هوا، تغذیه نامناسب، زندگی شهری، کم تحرکی، استرس و عصبی شدن، امواج مختلف صوتی و مخابراتی و ...، رفتارهای پرخطر و... همه و همه عواملی هستند که کالبد جسمانی برخی از انواع بشر را دچار تغییر و معلولیت می کند. فارق از فهم هدف در این نوع خلقت و عدم تمایل به بحث پیرامون آن، نکته قابل توجه روح اخلاقیات و رعایت آن در مورد این نوع بشر است.

بی گمان در طول این سالها موارد استثنایی آموزش اسکیت در مورد آتنا با ناتوانی ذهنی، سامان و نیمای در خود مانده، نگار بیش فعال و کودک بدون پای بهزیستی نه تنها فراموش شدنی نبوده، بلکه انگیزه ای برای نگارش این محتوا گردیده، تا شاید بخشی از آلام مربوط به خانواده و سرپرستان این گروه تسکین یافته و روح سرزندگی و شادی در چهره معصومشان متجلی شود.

مقاله زیر اولین تحقیق پژوهشی در راستای تحقق هدف بالا بود که پس از آنکه در اولین همایش ملی علوم ورزشی با رویکرد سلامت، نشاط اجتماعی، کارآفرینی و قهرمانی مورخ 18 و 19 اسفند ماه سال 1395 دانشگاه شهید چمران اهواز و زیر نظر اداره کل ورزش و جوانان استان خوزستان ارائه گردید، به زودی در دو پایگاه اینترنتی

سیلویکا

پایگاه استنادی علوم جهان اسلام

 

در اختیار عموم و شما همراهان عزیز قرار خواهد گرفت؛

A therapeutic skating intervention for children with autism spectrum disorder

تأثیر اسکیت درمانی بر کودکان با اختلال طیف اوتیسم

کودکان مبتلا به اوتیسم دارای انواع اختلالات حسی حرکتی و اجتماعی هستند و این موضوع بر فعالیت‌های فیزیکی و حتی بازی آن‌ها تأثیر می‌گذارد. فیزیوتراپ‌ها باید از افزایش فعالیت‌های بدنی، مهارت‌های کاربردی روزمره و تفریح و مشارکت مراجعان مبتلا به اوتیسم خود حمایت کنند. حرکات استاندارد شده و انجام وظایف روزمره جمعی که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفت و حرکات خلاقانه با استفاده از موسیقی، رقص، یوگا و ورزش‌هایی همانند شنا، پیاده‌روی، اسکی و اسکیت‌سواری از جمله موارد منتخب است. اسکیت روی یخ و رولر اسکیت انتخاب‌های ویژه هستند که تعادل و قدرت و تنظیم مایع درون گوش میانی را فراهم می‌کنند.

انجام مداخلات فردی در محیط های ساخت یافته متناسب با اسکیت سواران و بدون وجود عواملی که پرت کننده حواس می باشند مثل چراغ های چشمک زن و سر و صدا و ... در جلسات اولیه و بعد اضافه کردن آهنگ و افزایش ارتباطات کلامی و بصری در جلسات بعدی در غالب فعالیت های گروهی مورد توجه قرار گرفت و اثرات اسکیت درمانی بر نتایج حرکتی و ظرفیت عملکردی[1] دو پسر 7 و 10 ساله (نیما کلاس اول و سامان کلاس چهارم) مبتلا به اختلال اوتیسم بود و طی یک دوره 12 هفته ای و به صورت سه جلسه یک ساعته در هر هفته و با تمرکز بر توسعه حرکتی و مهارتی شرکت ‌کنندگان انجام شد.

موارد مورد بررسی (الف) وفاداری و پایبندی به مداخله و (ب) نتایج حاصله از آزمون‌های مختلف از قبیل؛ جداول تعادلی کودکان[2]، زمان‌بندی برخاستن و رفتن[3]، نشستن بر روی زمین[4]، شش دقیقه پیاده روی[5]، جدول دستیابی به هدف[6] و آزمون هفتگی اسکیت سواری[7] بود.

نتایج حاکی از ارتقای تعادل، بهبود رفتار حرکتی و ظرفیت عملکردی مرحله پس آزمون در قیاس با مرحله پیش آزمون بوده و بر همین اساس می‌توان نتیجه گرفت که اسکیت درمانی[8] مزایای مفیدی برای کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم[9] به وجود می‌آورد و جایگزینی ارزان قیمت برای فعالیت های بدنی جمعی است.

کلمات کلیدی: اختلال طیف اوتیسم، اسکیت سواری، مهارت‌های حرکتی، فعالیت بدنی، تعادل وضعیت بدنی.

 

تهیه و تنظیم و ترجمه:

مصطفی علیمحمدی

توسعه دهنده اینلاین اسکیت

Mostafa Ali Mohammadi

Inline skating Developer

منبع:

© Link

 



[1] functional capacity

[2] Pediatric Balance Scale (PBS)

[3] Timed Up and Go (TUG)

[4] Timed Floor to Stand (TFTS)

[5] Six Minute Walk Test (SMWT)

[6] Goal Attainment Scaling (GAS)

[7] skating

[8] Therapeutic skating

[9] autism spectrum disorder

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • مصطفی علی محمدی
    • دوشنبه ۷ فروردين ۹۶

    اسکیت با پای مصنوعی - خاطره ای که باعث شد دوباره بنویسم

    هو


    نخستین جشنواره خاطرات فرهنگی تربیتی جامعه ورزش با حضور وزیر ورزش و جوانان در هتل المپیک تهران برگزار شد.
    به گزارش خبرنگار واحد مرکزی خبر ، در این مراسم از 14 نفر برگزیدگان این جشنواره با اهدای لوح ، تقدیر شد.
    سیدباقر پیش نمازی معاون فرهنگی تربیتی وزارت ورزش و جوانان در مصاحبه با خبرنگار ما گفت: 400 خاطره فرهنگی از ورزشکاران سراسر کشور به دبیرخانه این همایش ارسال شده بود.
    وی افزود: 50 اثر برگزیده در کتابی با عنوان ((راز ماندگاری )) به چاپ رسید و از 14 اثر امروز تقدیر شد.
    پیش نمازی درباره هدف از این همایش گفت: ماندگار کردن خاطرات ورزشی که بعد فرهنگی دارند و تاثیرگذاری غیرمستقیم به روی ورزشکاران هدف اصلی این همایش بوده است.
    وی افزود: در این همایش بصورت ویژه از سیدمهدی سیدصالحی مهاجم تیم تراکتورسازی تبریز به علت رفتار معنوی و ذکر نام مقدس یا فاطمه الزهرا بر روی پیراهنش و نشان دادن آن بعد از گل زنی به الجزیره امارات بصورت ویژه تقدیر شد.
    عباسی وزیر ورزش و جوانان هم در این همایش گفت: ورزشکاران با اخلاق بهترین الگو برای جوانان هستند و این جشنواره می تواند موجب توسعه اینگونه رفتارها در جامعه ورزشی مان بشود.
    وی افزود: تقویت بعد معنوی جزو برنامه های راهبردی وزارت ورزش و جوانان است و می خواهیم در کنار توسعه ورزش حرفه ای و علمی فرهنگ و معنوی سازی را هم توسعه دهیم.

    لینک خبر در وزارت ورزش


    یکی از روزای گرم تابستون سال نود بود.ماه مبارک رمضان هم  با گرما و روزای بلند اون روزا حسابی عجین شده بود، بلکه یه جورایی مارو با دهن روزه از پا در بیاره،کار ما هم جوری بود که هر روز با آدمای جدید و اتفاقات عجیب و غریب روبرو میشدیم و روزی نبود که چیز جدیدی رو نبینیم،حول و حوش ساعت 5 بعد از ظهر بود که رسیدم دفتر پیست اسکیت و بلافاصله آماده شدم تا شاگردامو راه بندازم تایمی پر از شلوغی و سرو صدا و هیجان کودکانه کودکان و بزرگایی که میخواستن بیان و اسکیت کردن رو یاد بگیرن. مثل همیشه تنها مربی آنتایم خودم بودم ،ساعتی که گذشت باقی مربی ها هم گاماس گاماس رسیدن و مثل بقیه روزای ماه مبارک نشستیم با کارگری که اونجا بود تصمیم بگیریم که واسه افطار چی تهیه کنیم و دنگ ودونگ هر کسی چقدر میشه.


    تایم کلاس ها رو به اتمام بود و باقی بچه ها در حال تدارک افطار بودند،کم کم شاگرد ها از پیست خارج می شدند و دم دم های اذان مغرب و افطار بود که مثل همیشه صاحبکار پیست اسکیت پیداش شد، با اون همه تظاهر به دینداری  ولی از دین هیچ،

    خلاصه کلام:کفش های اسکیت رو کندم و رفتم که وضو بگیرم تا آماده باشم به محض شنیدن الله اکبر موذن زاده افطار کنم.

    املتی که بوش همه جا رو پر کرده بود با نون بربری تازه و سبزی و پنیر و خیار و گوجه خرد شده.

    واقعا خدارو شکر که ما اینارو داریم خیلی ها تو حسرت داشتن همین سفره رنگی کوچیک ما هستن.

    تو همین اوضاع و احوال بودم که همش صدای غرغر صاحبکار میومد و از اینکه کار و کاسبی کساد شده گفت گفت تا سریال های تلوزیونی که خانواده ها رو تو خونه خودشون نگه میداره و هوش و فکر اسکیت کردن رو از اونا برده،

    تو دلم گفتم آخه تو چرا می نالی تو که پولت از پارو بالا میره و روزی رو هم خدا واسه  هر کسی مشخص کرده،

    صدای اذان از مسجد کنار پارک بلند شد و ما با یه بسم الله و خرما و چای روزه مونو باز کردیم .یه کم که افطاری خوردیم رفتم نمازمو بخونم فارغ از اینکه چرا بقیه بچه ها روزه می گیرن ولی نمازشونو نمی خونن،

    نماز مغرب رو خوندم دیدیم یکی از بچه ها رفت پشت میزدفتر که جوابگوی  مشتری ها باشه و صاحبکار اومد تو اتاق پشتی که دیوارش فقط یه پارتیشن سفید  پر از سیاهی های که معلوم بود مدت ها دستمالی رو به خودش ندیده وارد شه،

    شروع کرد به خوردن و گفتن از اینکه امروز چقدر هوا گرم بود و تعریف از روزه و نماز و دینداریش

    منم که گوشم از این حرف های صد من یه غاز آقا پر شده بود یاد اون خانم بزک کرده ای افتادم که امروز تو ماشین مدل بالای همین صاحبکار تو خیابون عباس آباد دیدم.تسبیحات  حضرت زهرا (س) رو می دادم و چیزی نمی گفتم که یه دفعه صدای یه عالمه بچه و چک و چونه یه نفر از اونور پارتیشن بلند شد.

    که آقا ما این 30 نفر بچه رو با هم میخوایم براشون کفش اجاره کنیم  و به ما تخفیف میدین.

    صاحبکارمون که تا دیروز سفره خالی  نکرده از سر سفره پا نمیشد

    با اون برقی که تو چشماش افتاده بود انگار که تو بیابون به آب رسیده باشه از فرط خوشحالی تو پوست خودش نمی گنجید و با جستی خودشو به انور پارتیشن رسوند و شروع کرد به چک و چونه زدن

    و منم نماز عشا رو شروع کردم.

    سلام نماز رو که دادم دیگه توافق ها تموم شده بود و قرار شد که به اون بچه ها در ازای 10 دقیقه بازی کفش اجاره بدن و خدا میدونه که چقدر صاحبکار اونارو تلکه کرده بود.

    کفش های اسکیت رو پوشیدم و از اتاق پشتی و در لق پارتیشن عبور کردم،

    تازه دیدم که اوضاع از چه خبره

    30 تا بچه که همراه سرپرستشون از بهزیستی اومده بودن واسه گردش و تفریح،

    جالب بود واقعا و وقتی جالبتر شد که فهمیدم اکثر اونا نقصی تو بدنشون دارن ،تعداد زیادی از اونا انگشتای دستشون رو از دست داده بودن و وقتی علت اونو ازشون جویا شدم اینطور فهمیدم که اکثرا مال یه روستایی در غرب کشور بودن که واسه خاطر استفاده از وسیله ای غیر ایمن به اسم گرگر (جره) به این روز افتاده بودند.

    و از اونجا که خانواده هاشون توان درمان و معالجه اونارو نداشتن

    بهزیستی مسئولیت نگهدارشون رو به عهده گرفته بود.

    کم کم کارگر پیست  کفش های اسکیت رو پای بچه ها می کرد  و جالب این بود که بچه هایی که تا به حال کفش اسکیت  و بازی اسکیت رو ندیده بودن بدون کمک و با اعتماد به نفس خاصی از اون استفاده می کردند.

    قشنگ نمی رفتن ولی اونقد به خودشون و توانایی های خودشون اعتماد داشتن  که به هر شکلی تعادل خودشون رو، روی اسکیت حفظ می کردن.

    سرپرست بهزیستی از صاحبکار خواست که یه مربی هم در ازای این همه پولی که داده در اختیار بچه ها قرار بده،

    اما دندون طمع صاحبکار بیشتر از اینا برق می زد و می خواست پول بیشتری رو کسب بکنه.

    من وارد زمین اسکیت شدم تقریبا همه یه جورایی تعادل شون رو حفظ می کردن و حرکت می کردن و منم به هر کدوم که تو حرکت مشکلی داشتن دور از چشم صاحبکار توضیح میدادم که اگه اینطوری  و اونطوری کنی راحتر و روانتر حرکت می کنی.

    تا اینکه کارگر پیست از دور گفت آقا مصطفی بیا این یکی رو ببر

    فهمیدم که سرپرست دیگه پولی نداشته که به صاحبکار پول دوست بده تا دندون طمع ش رو بکشه

    اومدم جلوتر این یکی هم 3 تا از انگشتاشو از دست داده بود.

    عجیب نبود واسم چون تو تمام این سالها که اسکیت می کردم و مربیگری اسکیت، شاگرد هایی داشتم که از نظر ذهنی مشکل داشتن یا عقب مانده ذهنی بودن و یا بیش فعال و یا حتی روشندل و فال فروش هایی که با زحمت کلی فال میفروختن که بیان ساعتی اسکیت بازی کنند.

    کوچیک و بزرگم نداشت

    از 2.5 سال تا 56 سال

    از رفتگری که ملتمسانه میگفت منم میتونم بیام اسکیت تا یکی از همین ثروتمندایی که تو حین آموزش از پرداخت 6 میلیاردی بیمه نامه کشتی اش که تو آب های آزاد غرق شده بود بهم می گفت.

    پسرک رو گرفتم و آوردم کنار میله آموزشی و یه توضیحاتی از اینکه باید چطور وایسته و تعادل داشته باشه و .... و اینکه حرکت کردن تو اسکیت چطوریه و خلاصه مبانی کار رو بهش توضیح دادم.

    اما پسرک سراسیمه و پر از هیجان اینکه زودتر به وسط میدون بره و مثل بقیه دوستاش حرکت کنه بی توجه به حرفای من بود.

    دیدم داره وقت ده دقیقه ای بچه ها تموم میشه بدون اینکه هنوز مزه اسکیت بازی زیر زبونشون اومده باشه واسه همین دست پسرک رو گرفتم تا با هم حرکت کنیم و به وسط زمین اسکیت بریم انصافا چقدر خوب پا میزد.

    همیشه وقتی اینجور بچه ها و یا بچه های جنوب شهر رو میدیدم به خودم می گفتم

    خدا چه استعدادی به اینا داده یا محدودیت تا چقدر میتونه استعداد ها رو شکوفا کنه

    که اینا تو یک جلسه 10 تا حرکت رو یاد میگیرن و بعضی از این بچه ها ی خانواده های مرفه یه حرکتو تو 10 جلسه ام یاد نمی گیرن

    اونوقت اینا اینطوری ذوق و شوق ورزش کردن دارن و بی امکانات

    ولی اونا با هزار جور آبمیوه و تنقلات و پشتیبانی و حمایت پدر و مادرشون تازه واسه پوشیدن وسایل اسکیت هم ناز می کنن،

    تو همین فکرا بودم که پسرک گفت میشه دستمو ول کنی تا خودم حرکت کنم،

    گفتم که نمیشه تو نمیتونی هنوز خوب پاهاتو حرکت بدی و زمین می خوری

    از اون اصرار و از من انکار تا اینکه راضی شدم کنار من بدون دست گرفتن حرکتشو انجام بده،

    تو بلندگو اعلام کردن بچه های بهزیستی وقتتون تموم شده بفرمایید

    بچه ها که بیرون نمی رفتن

    سرپرست و صاحبکار و کارگر پیست 3تایی اومدن تو زمین

    سرپرست با حالت عصبانی بچه ها رو با اسم کوچیک و تک تک صدا می کرد

    و صاحبکار که انگار خونش رو تو شیشه کرده باشن از ترس اینکه مبادا خدایی نکرده بچه ها کمی بیشتر از تایمشون بازی کنن داد میزد بیاین بیرون

    و کارگر بیچاره هم دنبال بچه ها ،

    بلبشویی بود برا خودش

    همه رفتن تو دفتر تا که کفشاشونو بپوشن و اسکیت ها رو در بیارن

    و منم پسرک رو بردم.

    تو دفتر روی نیمکت ها نشسته بودن بوی بد کفش های اجاره ای  مشام  رو می آزرد.

    کفش ها یکی یکی از پای بچه ها بیرون می آمد

    تا اینکه پسرک کفش هاشو با کمک کارگر در آورد

    فکر می کردم دارم اشتباه میبینم

    چرا پای پسرک این شکلیه ؟؟؟!!!!

    شاید روزه واقعا چشمامو و ذهنمو ضعیف  کرده،

    شاید قند خونم افتاده و خوب نمی بینم

    من تو فکر پای پسرک بودم که ناگهان پسرک گفت:

    عمو ممنونم حالا خوب اسکیت بازی  می کردم

    آخه عمو پای من مصنوعیه!!!!

     

     خاطره برگزیده وزارت ورزش و جوانان

    از مصطفی علیمحمدی

     
  • ۲ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • مصطفی علی محمدی
    • شنبه ۱۶ آبان ۹۴